روان شناسی

روان شناسی

روان شناسی

روان شناسی

تیپ های شخصیتی نه گانه(ENNEAGRAM) یا انیه گرام:

تیپ های شخصیتی نه گانه(ENNEAGRAM) یا انیه گرام:

شیوه های مختلف تقسیم بندی تیپ های شخصیتی بر اساس مراکز شعور انسانی،روابط اجتماعی،شباهت،گرایش های طبیعی در مواقع آسایش و فشارهای زندگی،بال های تیپ های شخصیتی

 

تیپ شخصیتی یک: اصلاح طلب و کمال گرا

تیپ شخصیتی دو:کمک گرا و مهربان و مهربان

تیپ شخصیتی سه:موفق و موفقیت طلب

تیپ شخصیتی چهار:فردگرا،هنر دوست و خیال پرداز

تیپ شخصیتی پنج:فکور

تیپ شخصیتی شش:وفاخو و وفاجو

تیپ شخصیتی هفت:خوش خو و خوش گذران

تیپ شخصیتی هشت:رهبر و مدیر

تیپ شخصیتی نه:صلح خو و صلح جو

نظریه های شخصیت ؛ یونگ ؛ تیپ های روان شناختی

یونگ براساس تعامل های دو نگرش وچهار کارکرد، هشت تیپ روان شناختی را معرفی کرد.

برون گرای متفکر                             منطقی،واقع بین ، متعصب

برون گرای احساسی                      عاطفی، حساس، معاشرتی، بیشتر ویژه زنان است تا مردان

برون گرای حسی                              معاشرتی، لذت جو، سازش پذیر

برون گرای شهودی                          خلاق،از توانایی برانگیختن دیگران وغنیمت شمردن فرصت ها برخوردار است

درون گرای متفکر                             به عقاید بیشتر از افراد علاقه مند است

درون گرای احساسی                       تودار،خویشتندار ولی با این حال از توانایی هیجان عمیق برخوردار است

درون گرای حسی                              درظاهربی اعتنا وخشک، خود را درفعالیت های هنرشناختی ابراز می کند

درون گرای متفکر                             با ناهشیار بیشتر از واقعیت روزمره ارتباط دارد

ادامه مطلب ...

شناخت انواع شخصیت ها

مردم، معمولاً به شخصیت ازجهت تأثیری که فرد در دیگران ایجاد می کند و یا مهمترین تأثیراتی که در دیگران باقی می گذارد، می نگرند.
 مثلاً او را شخصی پرخاشگر یا مسالمت جو می دانند. اما روانشناسان، به هنگام بررسی «شخصیت» به آن به عنوان مرکز ساختمانها و عملیات روانی ثابت، می نگرند که سازمان دهنده مهارتهای فرد و موجب کنشها و واکنشهای او در محیط زندگی که مایه تمایزش از دیگران است، می باشد. به عبارت دیگر، شخصیت، نوعی سازماندهی دنیای دستگاهها و سیستمهای بدنی و روانی فرد است که سرشت و فطرت ویژه او را در سازگاری با محیط، مشخص می سازد.
بنابراین روانشناسان، وقتی شخصیت را مورد مطالعه قرار می دهند به فرد به عنوان مجموعه ای که دارای کنش و واکنش است می نگرند درست مانند یک مجموعه به هم پیوسته که کلیه دستگاه های جسمی و روانی آن در یکدیگر تأثیر و تأثر متقابل دارند و رفتارها و واکنش های فرد را طوری مشخص می کند که او را از دیگران متمایز می سازد.
در قرآن، توصیف شخصیت انسان و خصوصیات علمی آن که باعث تمایز انسان از دیگر مخلوقات خداوند است آمده است، چنانکه برخی از مدل ها و نمونه های عمومی شخصیت انسان که با برخی از ویژگی های اساسی مشخص هستند، نیز وصف شده است.
روانشناسان معاصر، به هنگام تحقیق پیرامون عوامل شخصیت ساز، معمولاً عوامل بیولوژیک، اجتماعی و فرهنگی را مورد بررسی قرار می دهند و در بررسی عوامل بیولوژیک، به مسئله تأثیر وراثت و ساختمان بدنی و ماهیت ساختاری سیستم فرض و اعصاب و دستگاه غددی اهمیت می دهند.
بنابراین عوامل مشخص کننده شخصیت، را می توان به دو گروه اصلی تقسیم کرد: عوامل وراثتی، یعنی عاملی که از ساختمان طبیعی خود فرد منبعث می شود و عوامل محیطی، یعنی عواملی که از محیط اجتماعی- فرهنگی خارج از وجود انسان، نشأت می گیرد. روانشناسان به هنگام بحث درباره خصوصیات شخصیت منبعث از طبیعت ساختمان خود فرد، تنها به مطالعه عوامل جسمی- بیولوژیک توجه می کنند و جنبه روانی انسان را به فراموشی می سپارند و از آن غافل می مانند.
البته عذر روانشناسی که در پژوهشهای خود، از روش تجربی پیروی می کنند و متعرض جنبه معنوی انسان نمی شوند تا اندازه ای پذیرفته است، زیرا نمی دانند چگونه از راه پژوهشی علمی، به انسان دست یابند. اما ناتوانی آنان دررسیدن به جنبه معنوی انسان از طریق کاوش علمی نباید باعث شود که به هنگام کوشش برای درک شخصیت و علل رفتار او اعم از بهنجار و ناهنجار، از این جنبه معنوی به طور کامل غفلت ورزند.
«اریک فروم»روانکار معروف، قصور و عجز روانشناسی جدید را در خصوص شناخت صحیح انسان که ناشی از عدم توجه به بررسی جنبه روانی انسان است، مشاهده کرده است. او چنین می گوید: «... سنتی که روانشناسی را علم بررسی روح انسان، آن هم با توجه به فضایل و خوشبختی او می شمرد اکنون کاملاً به کناری گذاشته شده است. بدون شناخت ماهیت انسان و عوامل تعیین کننده شخصیت، اعم از عوامل مادی و معنوی، درک روشن و کامل شخصیت انسان، امکان پذیر نیست. اصولاً اکتفا کردن به بررسی عوامل جسمی- بیولوژیک و نادیده گرفتن جنبه روانی انسان، طبیعتاً تصویری مبهم و غیردقیق از شخصیت، به دست می دهد.
الف) آفرینش انسان:
قرآن، کیفیت خلقت انسان ازماده و روح را بیان کرده است. براساس بیان قرآن، خداوند از روح خود در خاک، البته پس از طی مراحل مختلف تکوین آن وتبدیل مثل به گل، گل سیاه گندیده و گل کوزه گری دمید و او را آفرید.
«به خاطر بیاور هنگامی را که پروردگارت به ملائکه گفت: من بشری را از گل می آفرینم، هنگامی که آن را نظام بخشیدم و از روح خودم در آن دمیدم، برای او سجده کنید.»(سوره زمل، 71،72)
کلمه «روح» در قرآن، معانی متعددی دارد. روحی که در آیات مربوط به خلقت آدم(ع) آفریده است، به معنای «روحی» از خداوند است که انسان را آماده دریافت صفات عالی و عشق ورزیدن نسبت به حق می کند و نیز روح به معنای «عنصر علوی» است که انسان را آماده تحقق اموری والا و کسب صفاتی مقدس و... می سازد و او را برای ارتقا به مقامی بالاتر از حیوان، شایسته می گرداند و هدف و غایت والا و خطوط اصلی زندگی آن را برایش مشخص و ترسیم می کند. علاوه براین، بر گرایش او بر منشأ ارزشها و معارفی که حقیقت وجود انسان برای تحقق آنهاست، نیز می افزاید.
به همین دلیل، ساختار وجودی انسان با سایر مخلوقات تفاوت دارد. اجمالاً می توان گفت که وجه تمایز انسان از حیوان، درواقع وجود همین بارقه روح خداوندی در انسان است که فقط او (و نه موجودی دیگر) را آماده شناخت خداوند ایمان به او و عبادت ذات حق و کسب علوم و بهره گیری از آن به منظور ایجاد تمدن در روی زمین و پایبندی به ارزشها و اخلاقیات والا در رفتارهای فردی و اجتماعی کرده است.
ب) تضاد روانی:
انسان از نظر شخصیت، دارای یک سلسله خصوصیات حیوانی است، که در نیازهای جسمانی متبلور هستند و این نیازها به خاطر حفظ ذات و بقای نوع، باید ارضا شوند. او همچنین دارای صفات ملکوتی است که در اشتیاق روحی، نسبت به شناخت خداوند متعال و ایمان به او و عبادت و تقدیس و تنزیه دارای مقامی متبلور هستند. گاهی میان این دو نوع خصوصیات شخصیتی انسان، تعارض پیش می آید و خود انسان نیز این نزاع درونی بین این دو جنبه شخصیتی را احساس می کند. قرآن به حالت نزاع میان جنبه های جسمانی و روانی انسان چنین اشاره می فرماید:
«پس هرکس از حکم خدا سرکش و طاغی شد و زندگی دنیا را برگزید، دوزخ جایگاه اوست و هرکس از حضور در پیشگاه ربوبیت بترسید و از هوای نفس دوری جست، همانا بهشت، منزلگاه اوست.» (سوره نازعات، آیات 37 تا 41)
شاید مشیت خداوندی چنین اقتضا داشته باشد، که انسان، در میان سختیهای دیگر زندگی، از تضاد در این خواسته های جسمانی و روانی نیز رنج ببرد. «ما نوع انسان را به حقیقت در رنج و مشقت آفریدیم.» (سوره بلد، آیه4)
و نیز شاید مشیت الهی بر این، قرارگرفته باشد که روش انسان در حل این مشکل، همان آزمایش حقیقی و اساسی باشد که خداوند در این دنیا برای انسان مقرر فرموده است. کسانی که بتوانند جنبه های معنوی و مادی شخصیت را در خود جمع کنند و حتی الامکان بیشترین هماهنگی و تعادل را میان آنها برقرار سازند، از این آزمایش، موفق و سربلند بیرون می آیند و شایسته پاداش خوشبختی دنیا و آخرت می شوند. «به حقیقت، اموال و فرزندان شما اسباب فتنه و امتحان شما هستند (چندان به آنها دل نبندید) و (بدانید) که نزد خدا اجر عظیم (بهشت ابد) خواهد بود.» (تغابن، آیه15)
شاید مقتضای حکمت و رحمت خداوند متعال، این است که انسان را با کلیه امکانات لازم، برای حل این تضاد و عبور از مرحله این آزمایش مشکل، کمک کند. از این رو برای تمیز و تشخیص خیر و شر و حق و باطل، به انسان، عقل عطا فرموده است. همچنین به او آزادی اراده و انتخاب داده است تا بتواند در این درگیری تصمیم بگیرد و هر راهی که خود برای حل این تضاد می پسندد انتخاب کند. اصولاً پایه و زیربنای مسئولیت و حسابرسی انسان را همین آزادی اراده و انتخاب راه حل این تضاد، تشکیل می دهد: «راه خیر و شر (حق و باطل، بهشت و دوزخ) را به او ننمودیم؟ (بلد، آیه10)
بنابراین، ساختمان وجودی انسان( فطرت) هم استعداد انجام کارهای زشت و پیروی از هوای نفس و شهوات جسمانی و غرق شدن در لذتهای ملموس و تمایلات دنیوی را دارد و هم آمادگی ارتقا به اوج فضیلت و تقوا و اخلاقیات عالی انسان و عمل صالح و پیامدهای آن را، یعنی رسیدن به آرامش روانی و خوشبختی معنوی.
اگر انسان در زندگی خود، لذتهای دنیوی را انتخاب کند و دنباله رو هوای نفس و شهوات باشد و خدا و روز جزا را فراموش کند، از عقل خود که فاصله میان او و حیوان است استفاده نکرده است. انسانی که این گونه زندگی می کند فاقد شخصیتی رشد یافته است. چنین، درست مانند کودکی است که به جز تمایلات و نیازهای خود، هیچ چیز برایش اهمیتی ندارد و در واقع، هنوز اراده اش قوی نشده و کیفیت و حاکمیت بر هوای نفس و خواسته دل را نیاموخته است. از این رو، همواره دنباله رو خواسته و تسلیم وسوسه های «نفس اماره به سوء» است.
من هرگز نفس خویش را تبرئه نمی کنم که نفس (سرکش) بسیار به بدیها ا مر می کند، مگر آنچه را که پروردگارم رحم کند. پروردگارم غفور و رحیم است.» (یوسف، آیه53)
وقتی انسان، به درجه بالاتری از رشد و کمال برسد، وجدانش بیدار می شود و سستی اراده و پیروی از هواها و شهوات نفس و لذتهای دنیا را که موجب لغزش و گناهش هستند، محکوم می کند و ضمن احساس گناه، نفس خود را به سبب افراط در گناه، سرزنش می کند و با طلب بخشش و توبه به سوی خدا روی می آورد، در این حالت، او تحت تأثیر نفس «لوامه» قرار دارد.
«قسم به روز بزرگ (قیامت) و قسم به نفس پر حسرت و ملامت (یعنی نفس انسان که در قیامت، خود را بر تقصیر و گناه بسیار ملامت می کند.)» (قیامت، آیات1،2)
اگر انسان، در توبه و تقرب به خداوند متعال، از طریق انجام عملی صالح و دوری از موجبات خشم خدا، اخلاص داشته باشد و به طور کامل بر هوای نفس و خواسته های جسمانی خود حاکم باشد، نوعی تعادل همه جانبه میان خواسته های جسمانی و روحانی خویش به وجود آورده است. در این صورت می توان گفت: فرد به بالاترین مرحله رشد و تکامل بشری نایل آمده است. یعنی مرحله ای که نفس انسان در آرامش و اطمینان و قادر به سر می برد، آنگاه صفت «مطمئنه» کاملاً بر آنها منطبق خواهد شد.
آن هنگام، به اهل ایمان خطاب لطف رسد که ای نفس قدس مطمئن و دل آرام (به یاد خدا)، امروز به حضور پروردگارت بازآی که تو خشنود (به نعمتهای ابدی او) و او راضی (از اعمال نیک) تو است. باز آی و در صف بندگان خاص من در آی و در بهشت من داخل شو.» (فجر، آیات27، 30)
این مفاهیم سه گانه نفس، یعنی نفس اماره به سوء، نفس لوامه و نفس مطمئنه را می توان حالتهایی تصور کرد که شخصیت انسان در سطوح مختلف رشد، به آن متصف می شود و شخصیت انسان در جریان تضاد درونی میان جنبه های مادی و معنوی ماهیت ساختاری خویش، آنها را پشت سر می گذارد.
زمانی که شخصیت انسان در پایین ترین سطح، قراردارد به طوری که هواها و شهوات و لذتهای جسمانی و دنیوی بر او مسلط اند، در واقع تحت حاکمیت نفس اماره می باشد و هنگامی که به بالاترین درجه رشد و کمال بشری می رسد تا آن جا که تعادل کامل میان خواسته های جسمانی و روانی او برقرار می شود، آنگاه به مرحله ای رسیده است که صفت نفس مطمئنه بر آن تطبیق می کند.
حد وسط میان این دو مرحله، مرحله ای است که انسان، نفس خود را نسبت به خطاهایی که مرتکب شده است به محاسبه می کشد و از ارتکاب کارهایی که موجب خشم خدا و سرزنش وجدان می شوند جدا امتناع می ورزد.
لازم به تذکر است که پس از گذشت چهارده قرن از نزول قرآن، زیگموند فروید مؤسسه روانکاوی، در خصوص شخصیت، نظریه ای ارائه داد و براساس آن نفس را به سه بخش متمایز تقسیم کرد که شباهتهایی به مفاهیم نفس اماره و لوامه و مطمئنه در قرآن دارد. فروید، معتقد است که نفس انسان دارای سه بخش «او»، «من» و «من برتر» است. انواع شخصیت هایی که در قرآن مطرح شده اند عبارتند از :
الف ) مومنان
1-خصوصیات عقیدتی: ایمان به خدا، پیامبران، کتب آسمانی، فرشتگان، روز قیامت- روز رستاخیز و حساب بهشت و دوزخ، غیب و قدر.
2-خصوصیات عبادی: عبادت خدا و انجام فرایض از قبیل نماز، روزه، زکات، حج، جهاد در راه خدا، ذکر دائم خدا و...
3-خصوصیات مربوط به روابط اجتماعی: رفتار خوب با مردم، وجود احسان، تعاون و همکاری، اتحاد و همبستگی، امر به معروف و نهی از منکر و اجتناب از کارهای بیهوده.
4-خصوصیات مربوط به روابط خانوادگی: نیکی به والدین و خویشاوندان، حسن معاشرت همسران نسبت به یکدیگر، سرپرستی خانواده و پرداخت نفقه به آنها.
5-خصوصیات اخلاقی، صبر، بردباری، صداقت، عدالت، پاکدامنی، اعمال شدت در گرفتن حق و در راه خدا و...
6-خصوصیات عاطفی و انفعالی: خدادوستی، ترس از عذاب خدا، امید به رحمت خدا و... 7-خصوصیات عقلانی و شناختی: تفکر در هستی و آفرینش خدا، طلب شناخت و دانش، عدم پیروی از گمان، جستجوی حقیقت، آزادی فکر و عقیده.
8-خصوصیات مربوط به زندگی عملی و حرفه ای: اخلاص در عمل و خوب کار کردن، تلاش فعالانه و مجدانه برای کسب روزی.
9-خصوصیات بدنی: نیرومندی، سلامت، پاکیزگی، طهارت.
اگر به مجموعه این خصوصیات که قرآن، مؤمنان را به آن توصیف کرده است بیندیشیم، می توانیم تصویر دقیق و پر از نشاط زندگی مؤمن را در ذهن خود مجسم کنیم. تصویری که قرآن از مؤمن ارائه می دهد تصویر انسان کامل در حدود امکانات بشری است و آنچه که خدا از ما می خواهد تلاش همه جانبه برای وصول به این کمال است.
خصوصیات مزبور در شخصیت مؤمن مستقل از هم نیستند، بلکه در همدیگر تأثیر و تأثر دارند و مکمل یکدیگرند و نیز مشترکا رفتار مؤمن را در کلید زمینه های زندگی جهت می دهند. به همین دلیل، رفتار مؤمن چه در ارتباط با پروردگار یا ارتباط با مردم و یا با خود، هماهنگ است بدیهی است که گروه مؤمنان از نظر تقوا یکسان نیستند و درجات مختلف دارند که قرآن سه درجه را برای آنان ذکر کرده است:
مؤمنانی که به خود ظلم می کنند، مؤمنانی که میانه رو هستند و مؤمنان پیشتاز خیر.
«سپس این کتاب آسمانی را به گروهی از بندگان برگزیده خود به میراث دادیم، (اما) از میان آنها عده ای بر خود ستم کردند و عده ای میانه رو بودند و عده ای به اذن خدا در نیکیها از همه (پیشی) گرفتند و این فضیلتی بزرگ است. «سوره فاطر، آیه 32»
«ابن کثیر» در تفسیر این آیه می گوید: «ظالم به نفس، یعنی کسی که در انجام برخی از واجبات، کوتاهی می کند و مرتکب برخی از محرمات می شود و میانه رو کسی است که واجبات را انجام می دهد و محرمات را ترک می گوید اما گاهی هم برخی از اعمال مستحب را انجام نمی دهد و یا مرتکب برخی از مکروهات می شود و پیشتاز در امر خیر کسی است که واجبات و مستحبات را انجام می دهد و محرمات و مکروهات و حتی برخی از اعمال مباح را ترک می کند.»
ب)کافران:
قرآن در آیات زیادی به کافران اشاره می کند و پاره ای از خصوصیات ویژه و اصلی برای آنها نام می برد.
1-خصوصیات عقیدتی: عدم ایمان به یگانگی خدا، پیامبران، روز قیامت و رستاخیز و حساب.
2-خصوصیات عبادی: به جز خدا چیزهایی را می پرستند که نه سودی برای آنان دارد و نه زیانی.
3-خصوصیات مربوط به روابط خانوادگی: ظلم: کافران، در رفتارشان با مؤمنان متجاوز هستند. آنها را مورد تمسخر قرار می دهند و به حقوقشان تجاوز می کنند و نیز امر به منکر و نهی از معروف می نمایند.
4-خصوصیات مربوط به روابط اجتماعی: قطع رابطه با خویشاوندان.
5-خصوصیات اخلاقی: پیمان شکنی، فسق و فجور و پیروی از هوای نفس و شهوات و غرور و تکبر.
6-خصوصیات انفعالی و عاطفی: نفرت و کینه نسبت به مؤمنان و حسادتشان به مؤمنان در نعمتهایی که خداوند به آنها عطا فرموده است.
7-خصوصیات عقلانی و شناختی: جمود فکری و ناتوانی در ادراک و تعقل، مهرزدگی بر دلهای آنها، تقلید کورکورانه از عقاید و سنتهای پدران و فریب دادن خود.
شخصیتهای کافر از دید قرآن، دچار جمود فکری اند و از ادراک حقیقت توحید که اسلام، مردم را به آن فرا می خواند عاجز هستند. به همین دلیل قرآن آنها را این گونه توصیف می کند: «خدا بر دلها و گوشهای آنها مهر زده و بر چشمهای آنها پرده افکنده شده...» (بقره، آیه 7)
ج)منافقان:
منافقان مردمی با شخصیتی ضعیف و متزلزل بودند که نمی توانستند موضع آشکاری در برابر ایمان اتخاذ کنند. قرآن خصوصیات مشخص کننده آنها را یادآور شده و آنها را به شدیدترین عذاب تهدید کرده است.
«زیرا منافقان در پایین ترین درجه و مرحله دوزخ قرار دارند و هرگز یاوری برای آنها نخواهی یافت (بنابراین از طرح دوستی با دشمنان خدا که نشانه نفاق است بپرهیزید). «نساء آیه 145».
مهمترین خصوصیات اخلاقی منافقان را که در قرآن آمده است- می توان به شرح زیر خلاصه کرد:
1-خصوصیات عقیدتی: عدم اتخاذ موضعی شخصی در برابر توحید، اظهار ایمان در میان مسلمانان و اظهار شرک در میان مشرکان.
2-خصوصیات عبادی: عبادات را از روی ریا و بدون اعتقاد انجام می دهند و با تنبلی و بی حالی به نماز می ایستند.
3-خصوصیات مربوط به روابط اجتماعی: امر به منکر و نهی از معروف می کنند و در میان مسلمانان، از طریق پخش شایعات، فتنه بر می انگیزند، تمایل به فریب مردم دارند، برای باوراندن سخنان خود، بسیار سوگند می خورند و از نظر ظاهر و قیافه و لباس در میان مردم آراسته اند تا جلب توجه کنند.
4-خصوصیات اخلاقی: عدم اعتماد به نفس، پیمان شکنی، ریا، ترس، دروغ، بخل، سودجویی، فرصت طلبی و پیروی از هوای نفس.
5-خصوصیات انفعالی و عاطفی: ترس: منافقان هم از مؤمنان و هم از مشرکان و همچنین از مرگ، هراس دارند و همین باعث تخلف آنها از رفتن به جنگ همراه دیگر مسلمانان می شود. از مسلمانان، نفرت دارند و به آنها کینه می ورزند.
6-خصوصیات عقلانی و شناختی: تردید و شک و عدم توانایی در قضاوت، تصمیم گیری و تفکر درست. به همین دلیل، قرآن منافقان را به عنوان کسانی که بر دلهایشان مهر نهاده شده، توصیف کرده است. منافقان با توجیه کارهای خود می کوشند از خود دفاع کنند.

روانشناسی ارتباط

یک قصه بیش نیست غم عشق‌ و وین عجب
کــز هر زبان که می‌شنـوم نامکـرر است
افراد بالغ در ارتباط برقرار کردن با دیگران دارای تفاوت‌هایی هستند که ریشه در کودکی آنها دارد، بدین مفهوم که اگر پدر یا مادر با کودک ارتباط نزدیک و دوستانه داشته باشند در مقابل کودک هم همین رفتار را با آنها خواهد داشت، حال اگر پدر و مادر به کودک توجه لازم را نکنند در اینصورت در کودک دو رفتار شکل می‌گیرد :
یکی آنکه دچار اضطراب و سردرگمی می‌شود و نارضایتی خود را مستقیم یا غیرمستقیم به خانواده نشان می‌دهد و یا اینکه کودک از خانواده خود دوری می‌کند (که این طرز رفتار در شخصیت کودک رسوخ می‌کند و در بزرگسالی خود را نشان می‌دهد که در این صورت با چهار شخصیت مواجه خواهیم بود).

بالغینی که برخوردار از امنیت ‌اند :

- توانایی ارتباط برقرار کردن و صمیمی گشتن با دیگران را دارند.
- برای حریم شخصی خود و شریک زندگی خود احترام قایل هستند.
- برای دیگران احترام زیادی قایل هستند.
- هنگامی که به کمک احتیاج دارند از دیگران طلب یاری می‌کنند.
- در تعامل با دیگران مثبت، خوش‌بین، سازنده و سخاوتمند هستند.
- خلاق و روشنفکر بوده و از مرگ نمی‌هراسند.

بالغین دوری کننده :

- رابطه آنها از لحاظ فیزیکی و احساسی غیر صمیمی می‌باشد.
- به دیگران توجه ندارند و خودخواه به نظر می‌رسند.
- تعاملات اجتماعی را خسته کننده می‌دانند و از مرگ بیمناکند.
- نسبت به شریک زندگی خود بی‌مسیولیت و بی‌اعتنا هستند.
- قادر به برقرار کردن رابطه صمیمی با دیگران نمی‌باشند.

بالغین مضطرب و دو شخصیتی :

- رابطه آنها با دیگران غیر قابل پیش‌بینی است.
- آنها همواره می‌اندیشند که شریک زندگی‌شان آنها را دوست ندارد.
- احساس ناامنی در روابط صمیمانه دارند.
- مرتباً دیگران را سرزنش می‌کنند و هرگاه به خواسته خود نرسند، کج خلقی می‌کنند
- سفره دل خود را نزد هرکسی باز می‌کنند و از دیگران نیز چنین انتظاری دارند.
- غرق در ارتباط شخصی خود می‌باشند، حسود و غیرقابل اطمینان بوده واز مرگ می‌هراسند.

بالغین درهم ریخته :

- سو رفتار، بی‌توجهی، عدم امنیت و تنش فراوان در خانواده این گونه افراد برقرار است
- این‌گونه افراد مانند کودکی‌شان زندگی آشفته و پر هرج و مرجی دارند.
- خشم انفجارگونه‌ای دارند.
- فاقد هرگونه همدلی، شفقت و دلسوزی نسبت به همسر خود هستند.
- آنها نیاز مبرمی به یک رابطه مطمین و مصون داشته، اما آنقدر به شریک خود اعتماد ندارند که این رابطه را برایشان پدید آورد.
آری، در اکثر موارد تا جایی که با اطمینان می‌توان گفت عشق نقش خود را به عنوان والایش‌دهنده وجود تا سن بلوغ آغاز نمی‌کند یعنی در سنی که بلوغ جسمی و روانی افراد نسبتاً در سطحی بالا قرار دارد.
بنابراین وظیفه والایش‌دهندگی بلوغ عاطفی فرد را مخصوصاً در ضمن دوره‌ای ظریف از زندگی می‌پذیرد. پس در آماده سازی مسیرهایی که زندگی عاطفی فرد بالغ طی خواهد کرد، اثر نافذی می‌گذارد.

ارتباط

بزرگ وبخشنده باش زیرا بخشندگی باعث بریدن از گذشته، پیوستن به حال وتضمین آینده بهتر می شود.

1- اهمیت ارتباط :

ما چرا ارتباط برقرار می کنیم ؟
ما همواره با دیگران در ارتباط هستیم تا اندیشه ها ، احساسات و تمایلات خود را به دیگران بیان یا منتقل کنیم ، میزان علاقه ،احترام و تمایلات خود را نشان دهیم و یا رنج و اندوه ، شادمانی و خرسندی و شک و تردید یا تعارض های خود را با دیگران در میان گذاریم . ارتباطات خواسته یا ناخواسته ، برنامه ریزی شده یا اتفاقی از ابزارهای کلیدی ارضاء نیازهای ماست و بنابراین همه کارهای ما نوعی ارتباط است .
همچنین مهارت داشتن در ایجاد رابطه مناسب با دیگران بر توانایی ها و اعتماد به نفس ما می افزاید ، استعداد و قابلیت های ما را می نمایاند و احترام و قدردانی دیگران را جلب می کند .
بدیهی است که هرچه بهتر با دیگران ارتباط برقرار کنیم ، مسئولیت هایمان را بهتر به مرحله اجرا می گذاریم و در نتیجه در حرفه خود یا زندگی خانوادگی موفق تر خواهیم بود . به علاوه نحوه ارتباط ما میزان حمایت و کمکی که از جانب دیگران دریافت می کنیم را نیز تعیین می کند . با این حال بسیاری از افراد به دلیل فقدان مهارت های ارتباطی یا ضعف در ارتباطات میان فردی از مزایای فوق محرومند .

2-علل ضعف در ارتباطات اجتماعی کدامند ؟

1- فقدان دانش و اطلاعات
2- مشخص نکردن اولویت ها به طور دقیق 
3- گوش نکردن یا فقدان مهارت های گوش کردن و توجه کردن
4- عدم درک کامل سخن گوینده و قصور در سوال کردن
5- افکار از پیش پنداشته
6- عدم توجه به نیازهای دیگران
7- خوب فکر نکردن و زود نتیجه گیری کردن
8- از دست دادن صبر و شکیبایی و وارد بحث و مجادله شدن
9- کمبود وقت
10- حال و حوصله نداشتن
11- تلاش نکردن برای چاره جویی